به یارو میگن: زودباش سوار شو قطار داره میره! میگه : كجا میخواد بره بلیط دست منه!

یارو با خوشحالی به دوستش میگه بالاخره این پازل رو بعد از 3 سال حل كردم . دوستش میگه: 3 سال زیاد نیست؟ میگه: نه بابا رو جعبه اش نوشته 3 تا 5 سال!

یه روز یه مرده ای می میره از پسرش می پرسن که چی شد پدرت مرد؟
پسر می گه:شیر خورد مرد
بهش می گن یعنی چه؟ چطوری؟
میگه داشت شیر می خورد گاوه نشست

روزی از روزگاران قدیم معلمی شاگرد کندذهنی به نام غلام داشت وبه او گفت تادر آینده هیچ چیز نمیشوی چندسال بعد معلم درچار سکته قلبی میشود و اورا به اتاق عمل میبرند وقتی به هوش می آید میبیندجوان رعنایی جلو او ایستاده است و از او تشکر میکنددرچند دقیقه بعد حال او بد میشود و میمیرد وقتی پیگیر ماجرا میشوند میبیند آبدارچی پمپ هوای بیماران قلبی را از برق کشیده است و موبایل خودرا به شارژ زده است فکر میکنی آبدارچی کی بود

غلام بود

پشه

غضنفر روشنفکر میشه پشه ها دور سرش جمع میشن

شکار

یه روز یه خالی بند میرسه به اون یکی میگه: رفتم شکار هفت تا خرگوش گرفتم پنج تا آهو و سه تا شیر یارو گفت فقط همین! گفت: مگه با یه تیر بیشتر از اینم میشه زد! یارو گفت: اوه تازه تفنگم داشتی

غضنفر به پیك نیك میرود

غضنفر با زنش میرن پیك نیك. زنش میگه: بشینیم زیر اون درخت. غضنفر میگه نه! همین وسط جاده امن‌تره! زود پتو رو بنداز! زنش میگه: آخه اینجا ماشین میزنه بهمون! ولی غضنفر با اصرار وسط جاده پتو رو پهن می‌کنه و دو نفری می‌شینند وسط جاده! بعد از مدتی یه كامیون میاد طرفشون هر چی بوق میزنه، اونا از جاشون تكان نمیخورن، كامیونه هم فرمونو میپیچونه میره تو درخت. غضنفر به زنش میگه: دیدی گفتم وسط جاده امن‌تر! اگه زیر اون درخت بودیم الان هر دومون مرده بودیم!

حیف نون پشه بند می خره، تاصبح نمی خوابه پشه ها رو مسخره می کنه!